گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!
گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!

رها

چند روز پیش که داشتم کنار اتوبان با ماشین بسیار مدل بالای خودم، قدم میزدم، دیدم یه چیزی از جلوی چشمام داره میاد پایین... 

میدونید چی بود...

 پاییز بود... 

شروع اتفاقی بزرگ... پرواز برگ ها بر فراز خیابان های شهر... رها شدن در میان شهر...

شهری که در شهریور است و پاییزش شروع شده است...

شهریوری پاییزی... پاییز شروع شد... 


جالبه که فصل ها یه مقدار جابجا شدن... بهار از اسفند شروع میشه، تابستون از خرداد شروع میشه، پاییز از شهریور شروع میشه، زمستان از آذر شروع میشه... چند سال دیگه، شهریور برف میاد... (یادتون باشه، من اولین کسی بودم که پیش بینی کردم توی شهریور برف میاد... )


پاییز یه اتفاق خوب توی طبیعته... البته با هوای نه چندان خوبش... 

پاییز برای من لذت بخشه... 

لذت بخشه وقتی می بینم درختا پوست میندازن... وقتی به آخر چرخه خودشون میرسن و آماده شروع دوباره میشن، چون لباس از تن، رها می کنند تا سرمای پاییز تن های برهنه اونها رو لمس کند و اجازه ورودِ زمستان به تن های برهنه رو با چشمانی خسته و خواب آلود میده...  و بعد از گذشت 6 ماه، تار و پود های اولین پوشش های درختان، نمایان میشه...


برهنه بودن طبیعت زیباست... برهنه بودن زیباست... جهان و هر آنچه در جهان است برهنه و عریان شروع شده است... و درگیر نزاع های پوششی و محرومیت های ساختگی نمی شوند...


اگر همه عریان بودند... دیگر نگاه کسی بر کسی سنگینی نمیکرد و چشم های گردان، لذتِ دیدنِ زیبایی ها را به هوس نمی فروختند... 


این جهان زیباست... درخت عریان... خاک عریان... پرنده عریان... اسب عریان... زن عریان، مرد عریان... همه زیبایند... همه از دیدن هم حظ می کنند و فتبارک ا... احسن الخالقین می گویند... اهل طبیعت که باشی... طبیعت گرا که باشی... متوجه خواهی شد که انسان زشترینِ زیباترین هاست... 


اسب عریان... گُل عریان... ماه عریان...  ساعت ها نگاه می طلبند... این دوست داشتنی ها، آنقدر زیبا خلق شده اند که نگاه کسی از آنها دور نمیشود... اینها، همگی دیدنی هستند... لذت بردنی هستند...

اسب را، گل را، ماهِ عشق را، که بپوشانی... پژمرده می شوند... از اینکه کسی آنها را نمیبیند... اینها خلق شده اند که دیده شوند... که حالمان با نگاه کردن به آنها خوب شود... 

هر چیز زیبایی در این جهان را باید ساعت ها نگاه کرد... درخت... دریا... کوه... ابر... زن... مرد... نوزاد... باید جزییات را برشمرد و با کشیدن انگشتان دست... بر روی هر آنچه زیباست...  غرق در لذت شد...

دلم میخواهد طبیعت گرا باشم تا که مسیر هرزِ نگاه ها را به شاهراه درست آن، یعنی نگاه به مخلوق زیبا، برسانم... 


دلم میخواهد همه بدانند که زیبایند و باید دیده شوند و باید ببیینند و باید لذت ببرند و باید دلیل حال خوب دیگران باشند...


دلم میخواهد رها باشم... آزاد... برهنه... بر روی پاییز قدم بزنم... و از دیدن این همه زیبایی در جهان... لذت ببرم...


سهراب... طبیعت گرا بود که چشمانش را دریغ نکرد از همه ی زیبایی ها... آنجا که گل شبدر را به خانه آورد... آنجا که کَرکَس را زیبا خطاب کرد... همانجا که چشمانش را به تغییر نگاه شست... اتفاق بزرگی رخ داد...باعث شد همه از بودنشان لذت ببرند...

چشم ها را باید شست... جور دیگر باید دید...


----------


پ ن 1:  الان به نظرتون با این مطلب، تونستم مخشو بزنم؟ 


پ ن 2: پا نشید لخت برید بیرون بعد بگید mst گفته ها... این کارا واسه شهر ایده آله... اینجا از این کارا کنید، خونتون پای خودتونه... ضمنا، حرف من سر زیبایی مخلوقات بود... نه شما ها که خودتونم روتون نمیشه تو حموم به خودتون نگاه کنید 


پ ن 3: بعدا نوشت 1 : (هنوز بعدا نشده، یه هفته دیگه نتیجه این مطلب رو همینجا میگم بهتون، ببینم شد یا نشد  )


خوش باشید...

نظرات 2 + ارسال نظر
ر شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1400 ساعت 11:29 https://thisisraha.blogsky.com/


یه اهمی یه اوهومی یه چیزی بوگو خوب

ر شنبه 10 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 15:06

دوست میداشتم
پاییز خوبه ها ولی بهار بهتر نیست؟؟؟ هوا ملایمتره همه جا سبزه آسمون آبیه ولی پاایز اینجوری نیس

نمیخوای مطلب جدید بنویسی؟؟
انتظار سخته هااااا

مطلب زورکی نمیشه نوشت... باید ذهن... در خلا آسمانش، نیاز به بارش نوشته پیدا کند...

آره بهار خوبه، تابستان هم خوبه ولی پاییز دوست داشتنیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد