گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!
گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!

حیوان نجیب

امروز صبح یه هو یه خاطره اومد تو ذهنم،

یه مدت پیش، یه خوابی دیدم، که امروز یادم افتاد 

حالا این خواب چی بود:

 یه بنده خدایی با چنتا از فامیلاش ما رو گول زدن که ببرن خونشون... رسیدیم خونشون، دیدم کل فامیل اونجا جمع شدن برای بد و بیراه گفتن به من،  حالا چرا دارن اینگونه رفتار میکنن بماند... 

یه مدت گذشت و هر چی دلشون خواست بار مار کردن... دیگه یواش یواش داشتم بغض می کردم... 

بعد میخواستم برم دستشویی، که گفتن حق نداری از دستشویی ما استفاده کنی  

پاشو برو تو باغچه؟!  


آخه من برم تو باغچه چیکار کنم؟ مثل گربه یه چاله درست کنم بعد که کارم تموم شد خاک بریزم روش  


حالا خوبه تو خوابم یه باغچه تعبیه شده بود، فقط ای کاش توی حیاطش هم یه سرویس بهداشتی میذاشتم واسه اینجور مواقع


خلاصه، هیچی دیگه، حالم گرفته شد و مجبور شدم از خواب بیدار شم... دیدم واقعا دستشویی دارم، جاتون خالی رفتم دست به آب، بعدش دوباره گرفتم خوابیدم، 


جالب اینجاست که ادامه خواب رو دیدم، حالا دوباره طرف اومده میگه: "نمیری دستشویی؟ "

منم گفتم ممنون صرف شد، شما بفرمایید  

طرف یه نگاهی به من کرد، رفت به سمت دستشویی، ولی امان از یه چیزی؟!

با توجه به اینکه بدجوری خوابم تحت کنترل خودم بود، دستشویی رو از خونشون حذف کرده بودم  

هیچی دیگه، طرف یه نگاهی به من کرد، یه نگاهی به خودش، یه نگاهی هم به باغچه بیرون که یه گربه مشغول فعالیتش بود 

دیگه خودتون میدونید چی شد دیگه... دلم خنک شد، ولی دیگه کسی جرات نکرد چیزی به من بگه، به مرور  همه چی خوب و خوش و خرم شد، 

خلاصه از اونجا به بعد خواب بسی خوش گذشت... که دیگه بقیشو باید برم توی اون بلاگفاعه بنویسم، 


-----

بعدا نوشت: کسی این مطلب رو بخونه ولی کامنت نذاره خره 

(جهت هر گونه پیشگیری، هر چی گفتی پیشاپیش خودتی)


.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد