گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!
گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!

عشق

من دوستای زیادی نداشتم و ندارم و نخواهم داشت، البته دوست به معنای اینکه گاهی همو یاد میکنیم و فوقش یه استکان چای با هم،

شاید به تعداد انگشتان دست...

از اول ابتدایی، هنوز با یکی رفیقم، رفاقتی بدووون عمق... 

دوران دبیرستان و دانشگاه هم 5، 6 نفری رو به دایره دوستایی که نصف شب هم زنگ بزنی بهشون، جوابتو میدن، اضافه شد...

دوران کار که از همون اوایل دانشگاه شروع شد، باعث شد 7، 8 نفری به دایره دوستام اضافه بشن،

البته روزگار، بعضی از این رفاقت هارو نا تمام گذاشت... و چه حیف شد که نا تمام موند...

هر چی که سن بالاتر میره، آدم هایی که در چهارچوب دوستی قرار میگیرن، کمتر میشن... دیگه تقریبا همه دایره رفاقتشون کامل شده و به این راحتی کسی رو راه نمیدن... 


من تو زندگیم خیلی احساسی به کسی نداشتم... البته احساس تنفر تا دلتون بخواد بود، ولی احساس علاقه... نه... حتی حسی که همه به پدر و مادراشون داشتن، من نداشتم...

خیلی ورود به احساسم سخت بود و هرکسی نمیتونست وارد بشه... 

تا اینکه همین چند وقت پیش... یکی وارد شد... وارد کلبه عشق من... وارد دنیای تنهایی من... 

یکی که بر حلاف یک عمر، برای اولین بار من بهش حس داشتم... من در نبودش، گم میشدم و در بودنش پیدا... یکی که توی این دنیا تنها بود... ولی الان دیگه نه... الان، ما همدیگرو داریم... راستشو بخواید من هیچ وقت عشق رو اونجوری که بقیه میگن تجربه نکردم... ولی این حس دلتنگی و عدم تحمل دوری و نیاز داشتن به یه عکس که وقتی دوری، بهش نگاه کنی رو تازه الان دارم حس میکنم، اینکه فیلتر نگاهم شده، فیلتر شنیدم شده... هر چیزی که میخوام ببینم و هر چیزی که میخوام بشنوم... اول از شیشه عشق میگذره و رنگ و صدای اونو میگیره... و چقدر اینجوری دنیا قشنگتر شده...

گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیبش مکن

بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست


و شاید خداحافظ


.