گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!
گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!

خودم و وقت...

سلام به همه.

تو نظرات یکی از مطالب قول داده بودم که راجع به وقت بصحبتم

وقتی که از عمرم گذشته... وقتی که باقیمونده... و...

اگه زندگی رو 3 نیمه کنیم(با فرض اینکه 60 سال پایان زندگیه عادی انسان باشه) من الان تو نیمه دوم هستم.

نیمه اول که بدون هیچ اتفاق مهمی گذشت... (حداقل فقط چنتا خاطره بد ازش مونده...) نیمه ای که نصف اون اصلا دست خودم نبود...

احساس میکنم یه زمان خیلی مهمی رو از دست دادم...

زمانی که میتونست بهترین زمان زندگی یه انسان و یا حداقل شروع بهترین اتفاقات و خاطرات یک انسان باشه،

نیمه سوم هم عملا زمانی واسه تجربه نداری و باید کارها و فعالیت های گذشته ی خودت رو ادامه بدی...

فقط میمونه نیمه دوم... فقط 10 سال... یعنی 3650 روز که تقریبا 600 روزش رو خوابم(با فرض 6 ساعت خواب در 24 ساعت  ) و در مجموع 150 ساعت هم تو ترافیک تهران

فقط میمونه 2800 ساعت یعنی حدود هفت سال... تازه کلی خوب حساب کردم... (وبلاگ نویسی رو هم حساب نکردم )

هفت سال یعنی، 7 تا تابستون، یعنی 7 تا پاییز، 7 تا زمستون، هفت بهار ... 7 تا عید نوروز ، 7 بار گردش زمین به دور خورشید... 7 ... ، 7 ... ، 7 ... ، 7 ...



البته کلا وقت انسان کمه! خیلی بخوایم عمر کنیم، 120 ساله (ایشالله) که البته 120 سال هم به سرعت میگذره...

بازم جای شکرش باقیه که انسانیم، اگه گل بودیم که چند روز بیشتر عمر نمیکردیم...

(فکرشو کنید! اگه قرار باشه چند روز عمر کنیم اونوقت همه چی واسمون غنیمته! و از دست هیچ چیز و هیچ کس ناراحت نیستیم... چون هیچ فرصتی برای ناراحتی از دیگران وجود نداره... ) 


پس بهتره کلا اینجوری فکر کنیم که دنیا 2 روزه... ها؟؟ ؟؟ موافقید؟

اونوقت به این نتیجه میرسید که دنیا اصلا ارزش هیچی رو نداره و عمرا دیگه غصه نخواهید خورد...


(بعد از نوشتن این مطلب احساس کردم درس جدید گرفتم... نمیدونم چرا !! ولی احساس بهتری دارم... )


البته گاهی وقت هم بی وفایی میکنه و دیر میگذره...خیلی دیر! دیر تر از همیشه... حتی گاهی متوقف میشه...


ببخشید که سرتون رو درد آوردم... (کلی سانسورش کردم )

نظرات 7 + ارسال نظر
ساناز سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 15:48 http://sara3767.persianblog.ir/

سلام نمیدونم چی بگم شاید حرف ظهری رو هم ازروی حرف زدم راست میگی خیلی راحت میگم باید بگذری ولی بنظرت نگذری ؟ میخوای چی بگی؟ دنیا دو روز ولی میتونی بیخیال این دو روز بشی ؟ اگه بیخیال بشیم براچی به دنیا اومدیم نمیدونم بعضی موقعه ها فقط باید سکوت کنم بهرحال موفق باشی

فکر کنم چه بگذریم و چه نگذریم، باز مشکل باقیه...

شاید نباید بهش فکر کنیم، شاید ارزش این همه وقت گذاشتن و صحبت کردن رو نداشته باشه...

بیخیال این دو روز نمیشیم... فقط کمی ساده تر میگیریم... یا حداقل سعیمو میکنم که دنیا رو ساده تر بگیرم...

بازم ممنون

من سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:46 http://sokot9006.blogfa,com

مصطفی..
هنگ کردم!!
خوبی!؟؟



شوخی میکنم..
درست میگی دنیای ما ادما دو روزه..
وای نمیخوام یادم بیاد..
بگذریم..
اپم بیا..

خوبم تو خوبی ؟

شرمنده که یاداور یه خاطره بد شدم

اوووومدم

من چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 00:34 http://sokot9006.blogfa.com

نه
تو باعث نشدی اون چیزی که میخواد یاد آدم بیاد میاد!
گذشتن ساده است..
مصطفی ترک کردن آدما ساده است؟

شاید ترک کردن آدما ساده باشه...(که نیست) اما فراموش کردن واقعا سخته ... سخت

البته بعضی ها، هم خیلی راحت ترک میکنند و هم به سادگی همه چی رو فراموش...

من پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 13:44 http://sokot9006.blogfa.com

خیلی سخته فراموش بشی..
خیلی سخته!
عیدت مبارک

عید مهمیه...

امیدوارم همه شاد باشین...

عیدت مبارک

من پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:27

آپم بیا!

اومدم...

فریناز پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 21:20 http://delhayebarany.blogsky.com

چه جالب بود...
نمی دونم چی باید بگم ...
راستش الان هم یه حس خوبی دارم از جمله آخرت
هم یه حس هنگی

با حس اولت مشکلی ندارم، خیلی هم موافقم، ولی چرا همه یه حس هنگی هم میگیرن

ممنون از نظرت

no booooody جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:41

سلام کجا رفتی؟
چرا نیستی چرا مطلبی نمیذاری؟؟

سلام

اوووومدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد